اگر به سخني كه گفته ايد با تمام وجود پايبند هستيد، ديگر نيازي نيست براي آن پوزش بخواهيد.

اُرد بزرگ

کمک روحی به اطفال مصیبت دیده و داغدار

شامگاه

مجموعه:مطالب روز کودک
تاریخ:1394/02/18

کمک روحی به اطفال مصیبت دیده و داغدار

چگونه می توان به کودکان داغدار کمک کرد تا روحیه خود را دوباره بازیابی کند و با مشکلات روحی خود کنار بیاید
بسیاری از ما عادت نداریم در مورد مرگ با فرزندان خود حرف بزنیم. به همین دلیل کودکان ما درک درستی از مرگ ندارند و در مواجهه با آن نمی دانند چه باید بکنند!وقتی یکی از والدین کودک فوت می کند، همه تصور می کنیم با نگفتن واقعیت به او کمک می کنیم. او را از مراسم دور می کنیم تا مبادا در میان اشک و فضای غمگین اطرافیان حضور داشته باشد و در ذهن و قلب او تاثیر منفی بگذارد. اما در این مواقع دانستن برخی مسایل بسیار مهم است.  اینکه با توجه به سن کودک، باید واقعیت را به کودک گفت و مرگ را برایش توصیف کرد. چطور این کار را باید انجام داد؟ در ادامه توضیح داده ایم، با ما همراه باشید.
توصیف مقوله مرگ برای کودک
در مورد مرگ با کودک کاملا صادق باشید و خودتان را برای سوال های متعدد او آماده کنید. شاید خیلی سخت باشد. شاید همه پاسخ ها را ندانید اما بسیار مهم است واقعیت ها را بیان کنید و خود را برای هر نوع سوالی از طرف کودک آماده کنید. فضایی ایجاد کنید که کودک آزادانه در مورد سوال های خود در مورد مرگ بپرسد. اعتقادهای مذهبی و عرفانی خودتان در مورد مرگ را به زبان بسیار ساده و به صورت کلی به کودک منتقل کنید.
مساله «سن» کودک را باید در نظر داشته باشید. سن کودک با درک او از مرگ رابطه مستقیم دارد. درست است که کودکان با هم فرق دارند، اما یک روند کلی برای همه هست که می توان در مورد آنها اجرا کرد.
کودکان 5 و 6 سال
هنگامی که کودک 5 یا 6 سال سن دارد، دید و نگاه او به دنیا بسیار محدود و ساده است. بنابراین، به صورت کاملا ابتدایی در مورد مرگ با او حرف بزنید. اگر والدین فوت شده او بیمار بوده، مثلا می توانید به کودک توضیح دهید که بدن پدر/مادر او درست کار نمی کرده و پزشکان هم نتوانسته اند آن را درست کنند. اگر مرگ به صورت ناگهانی بوده – مثل تصادف – باید توضیح دهید که چه اتفاقی روی داده است و در ادامه نیز بگویید در نتیجه این اتفاق، بدن انسان از کار خواهد افتاد. باید به کودک توضیح دهید که «مرگ» یعنی بدن انسان از کار می افتد و قلب و مغز نمی توانند کارهای خود را انجام دهند.
کودکان در این سن به سختی و خیلی دیر درک می کنند که همه انسان ها می میرند و دیگر به زندگی باز نخواهند گشت. به همین دلیل، هنگامی که مفهوم مرگ را برای او توضیح می دهید، آنها حتما از شما خواهند پرسید که پدر/مادر او کجا هستند یا چه زمانی باز خواهد گشت. در این حالت نباید ناامید شوید، خیلی آرام، شمرده و بدون هیجان های منفی توضیح دهید که هرگز باز نخواهد گشت.
از واژه های ملایم تر و جایگزین استفاده نکنید؛ مثلا نگویید: «او برای همیشه خوابیده است» یا «برای همیشه به سفر رفته» یا اینکه: «ما او ما را ترک کرده» یا «ما او را گم کرده ایم». کودک در این سن دقیقا همان چیزی که می شنود را درک می کند و نسبت به مسایل زندگی درک عمیقی ندارد. پس اگر بگویید به خواب رفته، شاید روی او تاثیر منفی بگذارد و باعث شود تا از خواب بترسد. یا ممکن است از سفر هراس پیدا کند.
البته، این را نیز به یاد داشته باشید ممکن است سوالات کودکان بسیار عمیق تر از آنچه هستند، به نظر برسند. به طور مثال، ممکن است کودک 5 ساله بپرسد فردی که مُرده، الان کجاست؟ اما مفهومش این نیست که او در مورد زندگی پس از مرگ سوال می پرسد. به کودک در چنین سنی لازم نیست در مورد بهشت و جهنم و معنویات توضیح دهید، پاسخ خود را کوتاه و به یک جمله بسنده کنید: او در گورستان است یا او را خاک کرده اند.
در مراحل بعدی به طور کامل و با توجه به سن کودک در مورد واقعیت های مذهبی مرگ، روح و زندگی پس از مرگ برای او توضیح خواهید داد.
کودکان 6 تا 10 سال
کودکان 6 تا 10 سال نسبت به مرگ درک بهتری دارند اما هنوز هم نمی توانند درک کنند این اتفاق برای همه انسان ها روی می دهد و جزوی از زندگی بشر محسوب می شود. به طور مثال، یک کودک 9 ساله تصور می کند با دعا یا کارهای خوب کردن می تواند مانع مرگ عزیزان شود. اصولا در این سن کودکان به مرگ وجهه انسانی می بخشند و به آن شکلی همانند «لولو»؛ «روح» یا «اسکلت» می دهند. وقتی کاملا واضح، دقیق، ساده و صادقانه در مورد مرگ برای کودک توضیح دهید، او درک بسیار بهتری خواهد داشت و بهتر متوجه می شود که دقیقا چه اتفاقی روی داده است.
نوجوانی
هنگامی که کودک به نوجوانی می رسد، تازه می تواند مفهوم واقعی مرگ را درک کند. متوجه می شود مرگ چیزی فراتر از آرزو و کار خوب و دعا است و مساله ای است که برای همه انسان ها روی می دهد.
هنگامی که نوجوان متوجه مرگ می شود، جنس و نوع سوال های او نیز تغییر می کند. بیشتر پرسش ها حول ضعف، بی ارادگی انسان، فناپذیری جسم و … می چرخند. به طور مثال، اگر دوست یک نوجوان 16 ساله در اثر تصادف جان خود را از دست دهد، او به طور موقت به رانندگی کردن و نشستن پشت فرمان بی علاقه می شود و حاضر نیست این کار را انجام دهد. البته این بهترین فرصت برای آموزش امنیت و سلامت به نوجوان ها است؛ که مثلا همیشه کمربند ایمنی را ببندد.
نوجوان ها از نزدیکان خود در مورد مرگ سوال می پرسند. اما وقتی یک نوجوان از کسی در مورد مرگ می پرسد منتظر یک جواب رسمی و عادی نیست، بلکه دنبال کشف مفهوم زندگی است. نوجوان ها تازه احساس گناه و تقصیر و بد و خوب های اخلاقی زندگی را درک می کنند و همین موجب می شود تا کنجکاوانه در همه رویدادها به دنبال مفهوم واقعیِ زندگی باشند. وقتی نوجوانی والدین خود را از دست می دهد، بهترین کاری که برای او می توانید انجام دهید توضیح مرگ، روح و دنیای پس از مرگ و همدردی و سوگواری با او است.
حضور در تشييع جنازه
يکي از سوالا ت مهم پدر و مادرها اين است که چقدر بچه ها را در وقايع متعاقب مرگ متوفي شرکت بدهند؟ و آيا بچه ها بايد در مراسم تشييع جنازه شرکت کنند يا خير. ادبيات باليني نشان مي دهد نبايد کودکان را از حضور در مراسم تشييع جنازه محروم کنيم و در عين حال نبايد آنها را مجبور کنيم در اين مراسم شرکت کنند. همچنين ادبيات باليني نشان مي دهد حضور در مراسم تشييع جنازه عملا  به سازگاري هرچه بيشتر کودک با مرگ متوفي کمک مي کند.
پژوهشگران تحقيقي بر روي 38 کودک 5 تا 12 ساله که اخيرا يکي از والدين آنها مرده بود، اجرا کردند. تقريبا اکثريت آنها (يعني 92 درصد اين کودکان) در تشييع جنازه شرکت کرده بودند. اکثر پدر و مادرها و کودکان حاضر در اين تحقيق مي گفتند هم از بچه ها انتظار مي رفت در تشييع جنازه شرکت کنند و هم خود بچه ها مي خواستند در مراسم شرکت کنند.
با اينکه 21 درصد اين بچه ها در جريان تشييع جنازه واکنش هاي نامطلوب نشان داده بودند (مثلا  به شدت گريه کرده بودند) ولي بين حضور آنها در تشييع جنازه و واکنش هاي آنها در اين مراسم با ناسازگاري در 2 ماه بعد رابطه اي ديده نمي شد. جالب اينکه والدين و بچه ها در ارزيابي واکنش هاي نامطلوب، اختلا ف نظر داشتند؛ يعني پدر و مادرها هميشه نمي دانستند بچه ها چه موقع خيلي ناراحت هستند. اگرچه از بچه هاي خيلي بزرگتر بيشتر انتظار مي رفت در تشييع جنازه شرکت کنند ولي حضور در مراسم و واکنش هاي نامطلوب با سن کودک رابطه نداشتند.
چون کودکان بايد به صورت عيني و ملموس به آخر کار بودن مرگ پي ببرند، گاهي اوقات مجبور مي شويم کارهايي کنيم که به مذاق والدين و بزرگترها خوش نمي آيد. براي مثال به دختربچه 2.5 ساله اي که جسد مادرش را در گورستان محل کفن و دفن مي ديد اجازه داده شد چند بار در تابوت را باز کند و ببندد و با مادرش خداحافظي کند. بچه هاي بزرگتر نيز گاهي اوقات اعمال به ظاهر مسخره اي انجام مي دهند يا نابجا مي خندند چون دستپاچه شده اند و نمي دانند بايد چه کار کنند. هر کودکي نگراني هايي دارد و بايد به نگراني هاي او رسيدگي کنيم، حتي اگر نگراني هاي خود را به زبان نياورد.
وقتي کودکان، پدر يا مادر خود را از دست مي دهند سخت نگران مي شوند که اگر والد ديگر خود را از دست بدهند چه مي شود و به خاطر همين نگراني دائما در اين باره سوال مي کنند. در چنين مواردي والدي که زنده است بايد ضمن دلداري به کودک و آرام کردن او به صراحت بگويد اگر چنين اتفاقي بيفتد چه برنامه اي دارد؛ براي مثال بگويد «اگر من مردم، خاله نرگس از تو مراقبت خواهد کرد.»
از آنجا که ذهن کودکان خردسال عيني (Concrete)  است نه انتزاعي، لذا پاسخ هاي والدين نيز بايد کاملا  عيني و ملموس باشد. روانشناسان پيشنهاد مي کنند که پدر و مادر مطمئن شوند که خود بچه ها مي خواهند در تشييع جنازه شرکت کنند، نه اينکه آنها را مجبور به اين کار کنند. آنها بايد از فرزند خود بپرسند آيا دوست دارد در مراسم شرکت کند يا خير. براي مثال به فرزندشان بگويند «بعضي از بچه ها در اين جور مراسم شرکت مي کنند و بعضي هم شرکت نمي کنند. تو کدام را انتخاب مي کني؟» البته کودکان بايد بدانند در تشييع جنازه  و مراسم يادبود چه کار کنند يا چه اتفاقي مي افتد، لذا کسي که خيلي متالم نيست بايد به سوالا ت آنان جواب بدهد و آنان را راهنمايي کند.
نکته اي که مي بايست در اين گونه مراسم بدان توجه کرد اين است که تحت هيچ شرايطي از فرياد و سوگواري فرد بازمانده (چه کودک چه بزرگسال) جلوگيري نکنيم. پژوهش ها نشان داده اند هنگامي که فرآيند سوگ کامل طي  نمي شود، يکي از عواقب احتمالي آن افسردگي شديد است. لذا  بايد فرد کاملا  راحت و آزادانه به سوگ بپردازد تا تخليه هيجاني (Catharsis) همه جانبه صورت بگيرد.
 
منبع:برترین ها

موضوع غم انگيز در خصوص زندگى، كوتاه بودن آن نيست؛ بلكه غم انگيز آن است كه ما زندگى را خيلى دير شروع مى كنيم.

برتولت برشت