اُرد بزرگ
مجسمه سازی در سال های دور در شهر ایروان دانشجو بود، وی که عاشق دختری بوده هر روز با معشوق خود به این خیابان می آمده و از پیرمرد گل فروش برای معشوق خود گل می خریده .
سالها می گذرد و مجسمه ساز از ارمنستان به اروپا می رود و عشق قدیم فراموش می شود، تا این که گردش روزگار او را به ایروان باز می گرداند و او در این خیابان یاد عشق قدیم و پیرمرد گل فروش می افتد که می گویند سال هاست در گذشته است .
مجسمه ساز نیز به یاد عشق قدیم خود و به احترام پیرمرد گل فروش این مجسمه را می سازد و در جایی قرار می دهد که روزگاری پیرمرد می ایستاد و او برای معشوقش از وی گل می خرید .
می گویند حالا هر عاشقی از کنار این مجسمه می گذرد گلی داخل سبد مجسمه ی پیرمرد می گذارد و اگر روزی از کنار مجسمه رد شدی و گلی داخل آن نبود پیداست که آن روز عاشقی از این خیابان عبور نکرده ...
(این راجع به این مجسمه گفتند به ما، ما هم به شمامیگوییم)
___________
منبع: هنر خیابانی
لاروشفوکو