بزرگترین عیب برای دنیا همین بس که بی‌وفاست

حضرت علی علیه‌السلام

داستان کوتاه جامه جوانمرد

شامگاه

مجموعه:داستان
تاریخ:1394/01/09

داستان کوتاه جامه جوانمرد

مردی به نزد جوانمردی آمد وگفت تبرکی میخواهم جامه ات را. تا من نیز از جوانمردی بهره ای ببرم.

جوانمرد گفت: جامه مرا که بهایی نیست اما سوالی دارم  پاسخ گو من برای تو جامه ام را میدهم

مرد گفت بپرس جوانمرد گفت: اگر مردی جامه زنی را بپوشد زن خواهد شد؟مرد گفت :نه

جوانمرد گفت:پس در پی آن نباش که جامه ی جوان مردان را بر تن کنی که اگر پوست جوانمرد را نیز بر تن بکشی سودی نخواهد داشت زیرا جوانمردی به جان است نه به جامه

موضوع غم انگيز در خصوص زندگى، كوتاه بودن آن نيست؛ بلكه غم انگيز آن است كه ما زندگى را خيلى دير شروع مى كنيم.

برتولت برشت