مجموعه:روانشناسی
تاریخ:1394/02/07
افراد خودشیفته و خودپسندی که خودشان را فقط می پرستند و از اختلال خودبزرگ بینی رنج می برند چه راههای درمانی و روش های برخورد لازم دارند.
دراصطلاح عاميانه به آنها«ازدماغ فيل افتاده» ميگويند، يا همان «خودشيفته». انسان هايي که فکر مي کنند از همه نظر از اطرافيان و بلکه ساير آدم هاي روي کره زمين برتر هستند و اصلا ديگران براي اين خلق شده اند که پيوسته از آنان تعريف و تمجيد کنند.
ميزان خودشيفتگي گاه در برخي از اين افراد آن قدر زياد مي شود که آنان در پيدا کردن همسر مناسب يا شغل دلخواه خود دچار مشکل مي شوند، چون هيچ کسي را در حد همسري خود نمي دانند و هيچ کاري را هم در شان شخصيت شان نمي بينند.
از دوره نوجواني شکل مي گيرددر واقع مي توان گفت اين افراد دچار نوعي تحريف شناختي و احساسي مي شوند . خود بزر گ بيني يا همان اختلال شخصيت خود شيفتگي معمولا دراوايل دوران نوجواني به وجود مي آيد و در آن دوره تثبيت ميشود.
ويژگي هاي يک فرد خودشيفتهدکتر هادي صدري روان شناس و مشاور خانواده در گفت و گو با زندگي سلام به بيان برخي ويژگي هاي يک خودشيفته مي پردازد:
* خودشيفته ظاهرا از حرمت نفس برخوردار است، ولي واقعا چنين نيست. معمولا ميان خود و ديگران تفاوت و تفکيک قائل نيست و اگر هست خودش را برتر و بالاتر مي بيند! براي خودش ارزش و اهميتي را قائل است که براي ديگران قائل نيست. ديگران را بد و خود را خوب، خواستني و دوست داشتني مي داند و اين خواستني و دوست داشتني بودن را براي ديگران قبول ندارد.
* خودشيفتگي با ميزان اعتماد به نفس در ارتباط است. بيشتر اوقات فرد خودشيفته درباره خود نظري فراتر از واقعيت دارد. او براي پر کردن خلاء اعتماد به نفس خود تمام تلاش و کوشش خود را مي کند تا به ديگران بقبولاند که چقدر مهم است.
* خودشيفته حرمت نفس ندارد، گرچه به شدت وانمود مي کند که حرمت نفس چشمگير و قابل قبولي دارد. معمولاً کساني در دام خودشيفتگان مي افتند که از عقيده و اعتماد به نفسي کافي بر خوردار نيستند.
* بسياري از افراد خودشيفته منزوي و دوري گزين هستند، زيرا در پيامهايي که به ديگران مي دهند ؛آنها را از خود مي رنجانند و ديگران کم کم از آنان دور مي شوند.
* آن ها به فرديت خود اهميت مي دهند، ولي هميشه ديگران را در ارتباط و خدمت خود مي بينند. از استقلال صحبت مي کنند ولي به ديگران وابسته اند و مايلند از وجود ديگران استفاده کنند.
* ظاهر و باطن خودشيفته بسيار متفاوت است، بيشتر اوقات آنچه را که نشان و نمايش مي دهد، با خودش شباهت و نزديکي ندارد. آنها انسان هاي خود خواه، بي وفا و تشنه قدرت هستند.
* فرد خود شيفته علاقه عجيبي دارد که مورد ستايش و پرستش قرار گيرد. تملق و چاپلوسي (حتي به دروغ) را دوست دارد. مقدار بيش از حدي از انرژي رواني اش مشغول خود است. گاهي نيز خلا ءعدم توجه به خود را با تعريف کردن از خود و اينکه نيازمند توجه ديگران نيست ؛پر مي کند و حتي اگر از توانايي کسي بگوييد، به او بر مي خورد و به دنبال عيب و ايرادي در او مي گردد، و آن را بي اهميت جلوه مي دهد.
* پر توقع و انتظار است؛ توقع و انتظار او هميشه با خشم همراه است و ديگران را به عنوان شيء و کالا مي بيند که همه بايد از او تعريف کنند. در مورد خودش، نظري واقع بينانه ندارد. در زمان نقد و قضاوت، خودش را آنگونه که هست نمي بيند.
* احساس محق بودن دارد، انتظارات غيرمنطقي براي رفتار مطلوب از سوي ديگران يا موافقت حتمي با خواسته هاي خود دارد و در روابط بين فردي استثمارگر است، يعني از ديگران براي رسيدن به اهداف خود استفاده مي کند.
* خودشيفته، فاقد حس همدلي است. اشتياقي براي شناختن با احساسها و نيازهاي ديگران ندارد.
* احساس بزرگ منشي مبني بر مهم بودن دارد. براي مثال در پيشرفت ها و استعدادهاي خود اغراق مي کند و انتظار دارد که بي تناسب با پيشرفت هايش برتر شناخته شود.
تقسيم بندي افراد خود شيفتهافراد خودشيفته که داراي طرحواره استحقاق(برتري جويي و مستحق بودن) هستند،به چهار گروه تقسيم مي شوند، که به اين شرح است:
۱-افرادي که در اثر تربيت ناز پرورانه بزرگ شده اند که به آنها استحقاق ناب مي گويند.اين افراد هر چه در کودکي خواسته اند برايشان فراهم بوده است و والدين آنها را به اصطلاح لوس و ننر بار آورده اند.
۲-افرادي که با زجر و محروميت بزرگ شده اند که به آنها استحقاق شکننده مي گويند.اين افراد يا از خانواده هاي طلاق هستند و يا شاهد تحقيرهاي والدين و بزرگ ترها بوده اند و يا والدين آنها رابطه گرمي با کودکان و خودشان نداشته اند، اين افراد براي جبران افراطي احساس حقارت در خود، دست به رفتارهاي خود شيفتگي مي زنند.
۳-افراد خودشيفته وابسته که به ديگران آويزان مي شوند و خود را مستحق اين مي بينند که افراد ديگر بايد نيازهاي آنها را برآورده کنند که به آنان استحقاق نيازمند مي گويند.
4- افرادي که در خود ؛به جز يکي دو مورد ؛احساس نقص و کاستي و گاهي احساس حقارت پنهان و دروني؛ مي کنند و طوري خودشان را نشان مي دهند که گويا هيچ مشکلي ندارند و به مانند موشي روي خود پوست شير مي کشند.
روش درمان خودشيفتگيروان درماني اختلال شخصيت خود شيفته بينهايت مشکل است. چون براي پيشرفت درمان اين افراد بايد دست از تمايلات خود شيفتگي بردارند تا بتوانند با درمانگر رابطه برقرار کنند و اين مستلزم بينش و آگاهي بيمار نسبت به رفتار وتفکر خود است. اين بينش در اصل وجود ندارد و اگر هم به مشکل خود بينش پيدا کنند به دنبال آن تصوير متلاشي شده خود باعث ميشود که دوباره رفتار و تفکر خود بزرگ بيني را در پيش بگيرند.
درمان شناختي_رفتاري براي اختلال شخصيت خودشيفته به سمت کاهش دادن خودبزرگ بيني درمانجو و تقويت کردن توانايي او در برقرار کردن رابطه با ديگران گرايش دارد. درمانگر براي رسيدن به اين هدف مداخله هايي را ترتيب مي دهد که به جاي حمله کردن به تمايلات خودبزرگ بيني و خود محوري درمانجو روي آنها کار کند. براي مثال به جاي اينکه درمانگر سعي کند درمانجو را متقاعد سازد کمتر خودخواه باشد، مي کوشد به او نشان دهد که راه هاي بهتري هم براي رسيدن به هدف هاي شخصي مهم وجود دارند. زماني که درمانگر يک برنامه کاري با اهداف درماني روشن تهيه و آن را دنبال مي کند درمانجو ياد مي گيرد چگونه محدوديت هايي را در زمينه هاي ديگر زندگي تعيين کند. البته دارو درماني نيز همراه با روان درماني به کار گرفته مي شود. معمولا استفاده از ضد افسردگيها و کربنات ليتيوم براي تحمل بهتر احساس طرد شدن و نوسانات خلقي مفيد است که در صورت صلاحديد توسط پزشک متخصص تجويز خواهد شد.
روزنامه خراسان