کسی که زمان یاری رهبرش خواب باشد بالگد دشمن بیدار می شود

حضرت علی علیه‌السلام

فهم تفاوت هاي جنسيتي در خردسالان

شامگاه

مجموعه:روانشناسی
تاریخ:1394/02/04

فهم تفاوت هاي جنسيتي در خردسالان

کودک خيلي زود بين آدمي از جنس مؤنث و آدمي از جنس مذکر تفاوت مي گذارد، اين توانايي از پايان نخستين سال زندگي اش ديده مي شود. (1) اگر عکس هاي آدم بزرگ هاي هر دو جنس را نشان دهند و از او بپرسند: « مامان کجاست ؟ »، « بابا کجاست؟ » او آن ها را بر اساس جنس شان نشان مي دهد.
مرحله ي بعدي درخود شناسي به عنوان فردي مشابه ديگران در شناختن خود به عنوان پسر يا دختر است که در حدود هجده ماهگي روي مي دهد.(2) اين بدان معنا نيست که کودک چنين مفهومي را به صورت جمله ي « من پسر هستم » يا « من دختر هستم » بر زبان مي آورد، ولي مي داند که دو جنس وجود دارد، پدر و مادرش متفاوت هستند و خود او شبيه پدر يا مادرش است. من با تعدادي از بچه هاي حدوداً دو ساله که خوب صحبت مي کردند به تجربه اي دست زدم. هنگامي که از دختر بچه ها مي پرسيدم: « تو پسري؟ » بي درنگ با يک « نه » قاطع رو به رو مي شدم، و همين پاسخ را از پسر بچه هايي مي شنيدم که از آنان مي پرسيدم: « تو دختري؟ »
در همين سن، در پسرها شاهد نازيدن به جنس خود، و در نتيجه اعتقاد به برتري مردانه هستيم که از رهگذر محيط خانوادگي انتقال يافته است. در اين باره بهتر است واکنش نمونه وار پسر بچه اي حدوداً دو ساله را ذکر کنيم که در برابر محبت و نوازش پيرزني نا آشنا با لحني خصومت آميز پاسخ مي دهد، « به من دست نزن، من پسرم! »
رنه زازو (3) زمان آگاهي يافتن کودک از جنس خود را در حدود سه سالگي مي داند و مي گويد که در اين سن پسر بچه مي داند که پسر است يا دختر. با اين همه در پرسش نامه اي که او تهيه کرده، از ميان صد پسر بچه پاسخ گو، تعداد کساني که ترجيح مي دادند دختر باشند کمتر از يک درصد است؛ در حالي که از ميان صد دختر بچه، پانزده نفر ترجيح مي دادند پسر باشند. در سه سال و نيمگي پانزده درصد از دختر بچه ها نه فقط درگيرِ کشمکش رايج زنانه شده بودند، که خيلي هاشان ديگر از آن بيرون نمي آيند، بلکه همچنين مي توانستند تمايل خود را به پسر بودن بر زبان آورند. اگر چند سال بعد عين همين پرسش نامه در باره ي جنس برگزيده تهيه شود بي ترديد نتايج روشن تري به دست خواهد آمد. تعداد دختر بچه هاي ناراضي از جنس خود که آرزو دارند پسر باشند، مسلماً افزايش مي يابد. بنابراين شناخت خود به مثابه عضوي از جنس مذکر يا جنس مؤنث بسيار زود اتفاق مي افتد و آلسيا نيز به لحظه اي که با تمام جنب و جوشِ بي اندازه ي خود، که گويي خاص جنس « مذکر » است، کشف مي کند که دختر بچه اي است شبيه مادرش و متفاوت با پدرش بسيار نزديک است. او « مشابهت بالقوه ي » خود را با مادرش در خواهد يافت.
تا حدود چهار سالگي، با وجود تمام فشارهاي تربيتي تبعيض آميزي که به کودکان تحميل مي شود و در فصل پيش به بررسي آن ها پرداختيم، هنوز به دشواري مي توان پسرها و دخترها را بر اساس رفتارشان طبقه بندي کرد؛ از بس که آنان به هم شبيه هستند و چيزهاي واحدي را دوست دارند، بر مي گزينند و انجام مي دهند. تفاوت ها چندان آشکار نيستند و همواره بايد از خود پرسيد که آيا به رفتار مادرزادي هر کس مربوط مي شوند يا به جنس او. در واقع غالباً تفاوت هاي نمايان تري بين فرزندانِ متعلق به يک جنس ديده مي شود تا بين فرزندان دو جنس مختلف؛ و هر چه کودکان کم سن تر باشند، اين نکته صادق تر است. 
شارل بريد (4) معتقد است که:
" اغلب اتفاق مي افتد که تفاوت هاي ميان افراد يک جنسِ واحد مهم تر از تفاوت هاي ميان افراد جنس هاي مختلف است. درنتيجه وقتي به تفاوت رفتاري شاخصي در پسر بچه يا دختربچه اي بر مي خوريم، نمي توانيم با اطمينان بگوييم که اين تفاوت را بايد به خلق و خوي کودک نسبت داد يا به جنس او. "
مارکو نيز پسر بچه اي سيزده ماهه است. هنوز به تنهايي راه نمي رود؛ وقتي تکيه گاهي دارد روي پا مي ايستد و اگر انگشت کسي را بگيرد به سرعت جا به جا مي شود. روي فرش يا پشت ميز کوچکي مي نشيند و سرتاسر روز چيزهاي مختلف را دستکاري مي کند و اغلب آن ها را به دهانش مي برد. وقتي چيزي را دور از خود مي بيند، با وجودي که مي تواند به آساني چهار دست و پا جا به جا شود، مدت زيادي با اشتياق به آن خيره مي گردد و فقط پس از تأملي طولاني تصميم مي گيرد که از جا بجنبد و آن را بردارد. به آدم ها بيش از اشيا توجه مي کند، اغلب مي خواهد که او را بغل کنند و اين کار را با حالتي ملوس انجام مي دهد: سرش را روي شانه خم مي کند، با نگاهي پر تمنا و دلنشين به شخصي که قصد دل بردنش را دارد خيره مي شود و لبخند را با لبخندي به راستي دل ربا پاسخ مي دهد. خيلي گريه نمي کند، ولي وقتي پايش بيفتد دلش تسلاي طولاني مي خواهد. به حرف هاي تسلا بخش گوش فرا مي دهد، نوازش ها را مشتاقانه پذيرا مي شود و لبخند شادماني بر لب مي آورد. اگر کودک ديگري به او پر خاش کند از خود دفاعي نمي کند، نگاه هاي مضطربي به روي او مي اندازد و مي کوشد مهاجم را دور کند.
زياد و با اشتها غذا مي خورد، هر چيزي به او بدهند دوست دارد؛ وقتي غذاهاي سفتي مي خورد که با دست آن ها را يک راست به دهانش مي گذارد بسيار مستقل است. چون منفعل، کند و اهل تأمل و تماشاست، براي عمل کردن نياز دارد که بر انگيخته شود. بيشتر ترجيح مي دهد که ببيند ديگران چه مي کنند تا اين که خودش دست به کار شود. خوابي آرام و طولاني دارد. مادرش با او مثل پسري رفتار مي کند که با وي بازي مي کنند؛ چندان توجهي به تمايلاتش ندارد، ولي او اعتراضي نمي کند. اگر بر حسب تصادف گرفتار وضعيتي ناجور شود - مثلاً زير تخت کوچکش بماند و نتواند از آن جا بيرون بيايد - بي درنگ در برابر مشکل دست و پايش را گم مي کند و از ديگران کمک مي خواهد. اگر کسي براي بيرون آوردنش اقدامي نکند گريه يا اعتراضي نمي کند، فقط مضطرب است و منتظر مي ماند. وقتي کسي به کمکش مي آيد، براي نشان دادن سپاس گزاري مي کوشد خود را در بغلش جا کند و از آن جا پايين نيايد. مادرش که به ميل خود او را اداره مي کند - مثلاً وي را بيش از حد مي خواباند - متهمش مي کند که مثل عروسک ها است و به هزار و يک طريق مي کوشد تا به دويدن، بازي کردن و به خصوص دفاع ازخود در برابر حمله ي ديگر بچه ها تشويق اش کند. شکايت مادر از آن است که مارکو در برابر حمله هاي رفقايش واکنش نشان نمي دهد؛ اغلب به او مي گويد: « تو چه پسر بامزه اي هستي؛ » سپس او را به گرمي در آغوش مي فشارد و مي گويد: « تو آقا کوچولوي مامانت هستي. » او را مثل مردها لباس مي پوشاند، مي خواهد مثل مردها ادرار کند، به اندام تناسلي او که آن ها را بسيار مناسب مي داند مي بالد و شيرين کاري هايي را که مارکو انجام داده است به تفصيل و مغرورانه شرح مي دهد. درباره ي آينده ي فرزندش برنامه ريزي مي کند و عجله دارد که هر چه زودتر بزرگ شود، و از همين الان او را به چشم پشتيبان خود نگاه مي کند.
از آن جا که مارکو آرام و مطيع است و خيلي پر شور نيست، او را وا مي دارند که مهاجم تر باشد و روحيه ي رقابت بيشتري داشته باشد. اگر او دختر بود راحتش مي گذاشتند، چون رفتارش با قاعده و رسم رايج همخوابي داشت. رابطه اش با مادرش احتمالاً براي هر دو پاداش کم تري داشت.
تا يک سالگي و حتي کمي بعد، حرکت هاي بدن، حالات، حرکات سر و دست، گريه ها و خنده ها براي هر دو جنس تقريباً يکسان هستند تا بعد رفته رفته متفاوت مي شوند. در اين سن پرخاشگري بيشتري که به پسرها نسبت داده مي شود چندان بديهي نيست؛ دخترها و پسرها همگي پرخاشگر هستند؛ پرخاشگري پسر بچه ها بعدها با هدف قرار دادن ديگران ادامه مي يابد، اما پر خاش گري، در يک سالگي و بيشتر، در هر دو جنس مشترک است.

آيبل - آيبسفلت (5) آن را رفتار مادرزادي نزديکي و گريز مي داند که به صورت عادت در آمده و ديگران را به دنبال کردن دعوت مي کند: آيبسفلت اين موضوع را با چاپ مجموعه اي از تصويرها نشان مي دهد که در آن مي بينيم دختر بچه ي سه ساله اي که صورتش را با دست مي پوشاند، لبخند بر لب چشمک مي زند.
تصوير ديگري هست که عموماً ديده مي شود: پسر بچه اي در آغوش مادر، همراه با مخاطبي که توجه او را جلب کرده است ولي با وي زياد آشنا نيست؛ پسر بچه صورتش را در شانه ي مادرش يا با دست هايش پنهان مي کند و لبخند بر لب چشمک مي زند و با اشارات تحريک آميز و پياپي سر و دست که توجه و حرکت هاي مرسوم را طلب مي کند، نگاه مخاطب را به سوي خود مي کشاند. به راستي که با يک نمايش عشوه گريِ حقيقي رو به رو هستيم!

اين نوع رفتارها، درست به دليل پاسخ هاي متفاوت بزرگ ترها به آن ها، در پسر بچه ها به تدريج که بزرگ مي شوند کاهش مي يابد، ولي در دخترها باقي مي ماند. در مورددخترها، مايه خرسندي بزرگ ترهاست که دختر بچه از همان آغاز بسيار « زنانه » باشد و عشوه گري او با تأييد و تشويق رو به رو مي شود. در مورد پسر بچه ها به عشوه گري آن ها توجهي نمي شود و الگوهاي ديگري به آنان آموخته مي شود.

درست از آن رو که بزرگ ترها به اين دلربايي هاي پسر بچه ها به عشوه گري آن ها توجهي نمي شود و الگوهاي ديگري به آنان آموخته مي شود. درست از آن رو که بزرگ ترها به اين دلربايي هاي پسر بچه ها پاسخ مثبتي نمي دهند و در عين حال آنان را به تقليد از رفتار و حرکات روشن تر، خشک تر و « مردانه » تر تشويق مي کنند، اين رفتارهاي عشوه گرانه رفته رفته در او ناپديد مي شوند. در دختر بچه ها، به عکس، چنين رفتارهايي از آن رو دوام مي آورند که آنان مي توانند از مادرشان و از زنان ديگر همان ها را تقليد کنند و انجامشان نيز با پاسخ مثبت و تشويق آميز آدم بزرگ ها رو به رو مي شود.

ناگفته نماند که دختر بچه هايي که مادرشان خشک، جدي و کم علاقه به رفتارهاي به اصطلاح « زنانه » است، فهرست محدودي از عشوه گري دارند که اغلب هم موجود نيست، زيرا آنان هيچ سر مشقي نداشته اند خوش رويي و تمکين آدم بزرگ ها به دختر بچه ها نشان مي دهد که اگر رفتارهاي خوش رويانه و تمکين آميزي در پيش گيرند بسيار بيشتر به خواسته هاي خود مي رسند تا اين که پا روي زمين بکوبند، هوس بازي در آوردند يا خواسته هايشان را مستقيم و با وقار طلب کنند. بدين ترتيب آنان ياد مي گيرند که چنين جمله هايي بگويند: « من نمي توانم »، migna.ir « بلد نيستم انجامش دهم »، « خواهش مي کنم کمکم کنيد »، و همه ي اين ها را با چنان دل نشيني و ظرافتي بر زبان مي آورند که کسي تاب مقاومت نمي آورد. از آن جا که آنان نگران پاسخ گويي به هر انتظار هستند و مي دانند هر چيزي را که مي خواهند چه گونه بايد به دست آورند، به همان موجود ضعيف، ناتوان، التماس کننده و دل نشيني بدل مي شوند که بزرگ ترها معمولاً دوست دارند شاهدش باشند. اين همان طرز کاري است که از نوباوگي آموخته مي شود و به نحو گريز ناپذيري فعال است. زن در تمام طول زندگي از آن بهره مند مي شود، البته به قيمت نداشتن استقلال و احساس محروميتي که پيامد ناگزير آن است.
يک وضعيت جنسي به شرطي دوام مي آورد که وضعيت متضادي را در جنس ديگر به وجود آوريم. برتري و نيروي يک جنس صرفاً بر پايه ي فروتري و ضعف جنس ديگر استوار مي شود. اگر پسر فقط به شرط سلطه گري خود را مردي کوچک مي داند، حتماً بايد کسي باشد که به پذيرش سلطه تن در دهد. اما اگر ديگر پسران را براي سلطه گري و دختران را براي پذيرش و دوست داشتنِ تن دادن به سلطه تربيت نکنيم، بر ويرانه هاي پيش داوري ها و سنت هاي حقير و محدود، بيان ها و حالت هاي فردي دور از انتظار، باور نکردني، بسيار غني تر، بسيار گسترده تر و آفرينش گرانه تري مي توانند شکوفا شوند.

منبع:میگنا