چیزی ساده تر از بزرگی نیست آری ساده بودن همانا بزرگ بودن است

امرسون

داستان مدیریتی باغبان قصر حاكم

شامگاه

مجموعه:داستان
تاریخ:1394/02/07

داستان مدیریتی باغبان قصر حاكم

روزي حاكم شهري دستور داد تا باغبان قصر را در ميدان شهر گردن بزنند. وزير حاكم كه مردي خردمند بود پيش حاكم رفت تا علت را جويا شود و جان باغبان بيچاره را نجات دهد.
وزير پس از انجام تشريفات معمول پرسيد: «حاكم به سلامت باد، چه گناهي از اين نگون بخت سر زده كه چنين عقوبتي بر او رواست؟»
حاكم با نگاهي خشمگين به وزير گفت: «اين نگون بخت كه مي گويي چند باريست كه چون دزدان، به قصر دست درازي مي كنند و از ديوار باغ راه فرار مي جويند، هر چه در پي دزدان مي دود بدانها نمي رسد. بار اول و دوم و سوم را بخشيديم، ولي به حتم او را عمدي در كار است. ترديد ندارم كه اين باغبان رفيق قافله و شريك دزدان است.»
وزير از شنيدن اين موضوع لبخندي زد و گفت: «نه اين مرد باغبان و نه هيچ باغبان ديگري دزدان را دست نتوان يافت. چون او براي حاكم مي دود و دزدان براي خود.»
حاكم از پاسخ وزير خوشش آمد و از خون باغبان گذشت.

شرح حكايت
اگر كاركنان، سازمان را از خود بدانند علاوه بر انجام تمام و كمال وظايف محوله، از انگيزه هاي لازم براي پيشبرد اهداف و تعالي سازمان نيز برخوردار خواهند بود.

منبع: حکایت های مدیریتی