مجموعه:داستان
تاریخ:1394/01/30
در روزگاران قديم، مرد ميانسالي دو زن داشت. يكي از زنها مسن و ديگري جوان بود. هر يك از زنها، شوهرشان را خيلي دوست داشتند و تمايل داشتند كه او در سني متناسب با آنها به نظر آيد.
پس از گذشت چند سال، موهاي مرد به اصطلاح جوگندمي شد. براي زن جوان اين اتفاق خوشايند نبود زيرا شوهرش را خيلي مسنتر از خودش نشان ميداد. بنابراين هر شب موهاي مرد را شانه ميكرد و موهاي سفيدش را ميكَند.
اما سفيد شدن موهاي مرد، زن مسن تر را خوشحال كرده بود زيرا دوست نداشت ديگران او را با مادر شوهرش اشتباه بگيرند. او هر روز صبح موهاي مرد را مرتب ميكرد و تا جايي كه ميتوانست موهاي سياه مرد را ميكَند. نتيجه اين شد كه شوهر آن دو زن، بعد از مدت كوتاهي فهميد كاملاً طاس شده است.
شرح حكايتاگر به همه خواستههاي متفاوت و متناقض اطرافيان خود پاسخ دهيد به زودي خواهد فهميد كه چيزي براي پاسخگويي نخواهيد داشت.
كسي كه اصول و قواعد را براي تأثيرگذاري، خوشايند يا همراهي ديگران زير پا گذارد در نهايت به شرايطي خواهد رسيد كه ديگران در برخورد با او، اصول و قواعد لازم را رعايت نميكنند.
«نه» كلمهاي دوحرفي اما يكي از مهمترين كلمات در رهبري، مديريت و رشد شغلي است. يادگيري «نه» گفتن (در مواقع لزوم)، يكي از مهمترين مهارتهاي كاري، سازماني و مديريتي است. نه گفتن به معني نپذيرفتن كار و مسئوليت يا از زير كار در رفتن نيست بلكه روشي براي كنترل داشتن بر كار و زندگي شخصي و تعادل بين آنهاست به گونهاي كه هم از عهده وظايف و مسئوليتها به خوبي برآييد و هم رضايت شغلي داشته باشيد.
منبع:داستان های مدیریتی